نویسنده: رابرت کاگان
مترجم: علی آدمی، افشین زرگر


 
یکی از این خطوط اشتباه در طول مرزهای غربی و جنوب غربی روسیه امتداد می یابد. در گرجستان، اوکراین و مولداوی؛ در دولت های بالتیک (استونی، لاتویا و لیتوانی)؛ در لهستان، مجارستان و جمهوری چک؛ در قفقاز و آسیای مرکزی، و حتی در بالکان، ستیز برای نفوذ در روسیه دوباره آغاز شده است؛ ستیزی که در یک طرف آن، کشورهای مزبور و در طرف دیگر، اتحادیه اروپا و ایالات متحده قرار دارند، بدین ترتیب، به جای یک منطقه پیش بینی شده صلح، اوراسیای غربی یک بار دیگر به منطقه رقابت تبدیل می شود.
اگر پیش از این روسیه، تاریخی داشت که به طور بسیار دراماتیکی، دو دهه پیش پایان یافت، امروز، تاریخی دارد که به طور بسیار دراماتیکی بازگشته است؛ یعنی چرخش روسیه به سوی لیبرالیسم در داخل متوقف و سپس، معکوس شد؛ موضوعی که بر سیاست خارجی اش تأثیر دارد. تمرکز قدرت در دستان "ولادمیر پوتین" (1) با چرخش از سیاست خارجی هم گرایانه (2) همراه بود؛ سیاستی که یلتسین و کوزیروف از آن حمایت کرده بودند؛ بنابراین، اکنون، ناسیونالیسم قدرت بزرگ و همراه با آن، جاه طلبی ها و محاسبات سنتی قدرت بزرگ سنتی به روسیه بازگشته است.
در مقابل نگاه های تنفرآمیز بسیاری در غرب، روسیه یک قدرت بزرگ است. این موضوع غروری را برای روسیه ایجاد می کند تا در صحنه جهانی، قدرتی به شمار آید که بدان احترام گذاشته می شود؛ اما واقعیت این است که این [روسیه] یک ابرقدرت نیست و هرگز نمی تواند دوباره این گونه باشد. البته، در شرایطی که چینی ها آن را "قدرت ملی فراگیر" (3) می نامند، روسیه با توجه به توانمندی های مرکب اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک در فهرست نیرومندترین قدرت های جهان امروز قرار می گیرد. اقتصاد این کشور پس از تجزیه به طور کلی در اغلب دهه 1990 و تا سال 2003 رشد سالانه 7% را تجربه کرده است که به نظر می رسد در سال های آتی نیز ادامه داشته باشد. بین سال های 1998 و 2006م، اندازه کلی اقتصادی روسیه بیش از 50 درصد افزایش یافت و با رشد 65 درصدی درآمد سرانه واقعی، نرخ فقر تا نصف پایین آمد.
این رشد بیشتر به دلیل رکورد بالای قیمت های نفت و گاز بود. روسیه بزرگ ترین ذخایر منابع معدنی شامل ذخایر عظیم نفت و تقریباً، نصف ذخایر ذغال سنگ بالقوه جهان را در اختیار دارد؛ در نتیجه، از تجارتی درخور توجه و مازادهای حساب های جاری بهره مند است، تقریباً، همه بدهی هایش را پرداخت کرده و سومین ذخایر بزرگ پولی را در جهان دارد. (4)
ثروت روسیه بدین بخش ها محدود نمی شود، آنچه این کشور در اختیار دارد، دیگر ملت ها بدان نیاز دارند. اروپا اکنون بیش از منابع خاورمیانه به منابع انرژی روسیه وابسته است؛ البته، از نظر تئوری، روسیه به بازار اروپایی وابسته است تا اینکه بازار اروپایی به روسیه وابسته باشد؛ اما در عمل، روس ها براین باورند که آنها در صندلی راننده قرار دارند و اروپاییان ظاهراً با آن موافق اند. تاجران روس، در ارتباط نزدیک با حکومت مرکزی در مسکو، در حال خرید دارایی های با ارزش، به ویژه در بخش انرژی در سراسر اروپا هستند؛ از این رو، با به دست آوردن نفوذ اقتصادی و سیاسی، کنترل روسیه بر منابع و توزیع انرژی اروپا مستحکم تر می شود. (5) اروپا از این می ترسد که مسکو بتواند جریان منابع انرژی را دست کاری کند و رهبران روسیه می دانند که این [مزیت] به آنها امکان می دهد تا اروپا را وادار کنند که رفتار روسیه را بپذیرد؛ آنچه اروپاییان در گذشته (در زمان ضعف روسیه) آن را تحمل نکردند. روسیه اکنون می تواند ملت های اروپایی را در مقابل یکدیگر به بازی بگیرد بین آنها شکاف ایجاد کند؛ بدین ترتیب، اتحادیه اروپایی کمتر منسجم و قدرتمند، حتی در بخش تجاری و اقتصادی نسبت به خواسته طرفدارانش شکل می گیرد. همان گونه که کمیسیونر ارشد امور تجاری اتحادیه اروپا گفته است:
«هیچ کشور دیگری اختلافاتمان را همچون روسیه آشکار نمی کند». (6)
روسیه تنها قدرتی اقتصادی نیست. هرچند این کشور بخشی از توانمندی های نظامی امریکا را در اختیار دارد، ثروت نفت و گاز به این کشور امکان داده است تا طی سه سال گذشته، هزینه دفاعی را بالغ بر 20 درصد افزاش دهد. امروز، روسیه پس از ایالات متحده و چین بیشترین هزینه را برای امور نظامی صرف می کند. بیشتر این هزینه ها صرف مدرنیزه کردن زرداخانه های هسته ای اش می شود که از هر نظر، ترسناک باقی مانده اند. روسیه هنوز شانزده هزار کلاهک هسته ای و بیش بر یک میلیون سرباز نیروی فعال در حال خدمت را در اختیار دارد، در حال توسعه جت های جنگنده، زیردریایی ها و ناو هواپیمابرهای جدید است و برای نخستین بار پس از جنگ سرد، پرواز بمب افکن های دورپرواز استراتژیک را از سر گرفته است. افزون بر این، قدرت نظامی روسیه بخش جدایی ناپذیر سیاست خارجی اش است و این کشور ضمن تداوم جنگ در چچن، سربازان خود را در گرجستان و مولداوی حفظ کرده و مشارکتش را در پیمان نیروهای مسلح متعارف در اروپا (سی.اف.ای) (7)، که گسترش سربازانش را محدود کرده، به حال تعلیق درآورده است. این کشور هم چنین، عمده ترین تأمین کننده سلاح های پیشرفته چین است و بدین ترتیب عامل تأثیرگذاری در معادله شرق آسیا به شمار می آید.
قدرت، توانایی واداشتن دیگران به انجام کاری است که تو می خواهی و بازداشتن دیگران از انجام آنچه تو نمی خواهی. می توان گفت روسیه در کنار منابع طبیعی، ثروت، [حق] وتو در شورای امنیت ملل متحده، و نفوذ در سراسر اوراسیا، خود را بازیگر موضوعات بین المللی، از معماری استراتژیک اروپا گرفته تا سیاست نفت آسیای مرکزی و سیاست های اشاعه هسته ای ایران و کره شمالی نشان داده است.
امروزه، این حس جدید قدرت ناسیونالیسم روسی را تجدید نیرو کرده و تنفرهای عمیق و احساس حقارت ها را برانگیخته است. اکنون، روس ها به سیاست های مناسب مسکو در دهه 90 به منزله اقدامات زمامداری روشن [و خوب] بهایی نمی دهند. پذیرش گسترش ناتو؛ عقب کشیدن سربازان از جمهوری سابق شوروی؛ نادیده گرفتن استقلال اوکراین، گرجستان و دولت های بالتیک؛ پذیرش نفوذ در حال رشد آمریکا و اروپا در آسیای مرکزی، قفقاز و آسیای مرکزی، روس ها را به این نتیجه رسانده است که حیات پس از جنگ سرد خود را تسلیمی بدانند که ایالات متحده و اروپا در عصر ضعف روسیه به این کشور تحمیل کردند.
برخی از ناظران روس گسترش ناتو و جنگ بر سر کوزوو را کاتالیزور بزرگ "ریوانشیسم" (8) روسی در نظر می گیرند؛ (9) اما خشم ها و حس حقارت روسی عمیق تر می شود. هنگامی که پوتین فروپاشی اتحاد شوروی را "بزرگ ترین فاجعه ژئوپلتیکی قرن" نامید، غرب لیبرال را دچار شوک و با روس ها همدردی کرد؛ البته، این بدان معنا نیست که آنها آرزوی بازگشت به کمونیسم شوروی را دارند. هرچند رستاخیز چشمگیری حتی به هم آوازی با "جوزف استالین" وجود دارد (10)، آنها خواهان روزهایی هستند که دیگران به روسیه احترام می گذاشتند و این کشور توانایی تأثیر بر جهان و تضمین منافع ملت ها را داشت. امروزه اتهام متقابل در روسیه یادآور آلمان پس از جنگ جهانی اول است؛ هنگامی که آلمان ها از "امریه شرم آور ورسای"، که قدرت های پیروز بر جنازه آلمان تحمیل کردند و نسبت به سیاستمداران فاسد، که از پشت به ملت خنجر زده بودند، شکایت داشتند.
امروزه، رهبران روسیه در پی احیای بیشتر قدرت و نفوذ جهانی ای هستند که در پایان جنگ سرد از دست دادند. جاه طلبی بزرگشان بی اثر کردن فضای پس از جنگ سرد و بازسازی روسیه در مقام قدرتی مسلط در اوراسیا و تبدیل کردن آن به یکی از دو یا سه قدرت بزرگ جهانی است.
این، آن چیزی نیست که دموکراسی های غربی برای دهه 90 م امید یا انتظار داشتند. آنها، معتقد بودند زمانی که برای ورود به خانه اروپایی و نهادهای سیاسی و اقتصادی بین المللی پس از جنگ سرد به روسیه خوشامد گفتند، بخشندگی خود را نشان دادند. غرب برای روسیه میلیاردها دلار در قالب کمک خارجی در دهه 90 م فراهم کرد که بسیار فراتر از مبالغ هنگفتی بود که قدرت های پیروز سعی کردند از آلمان بعد از 1918 م دریافت کنند.
هرچند خشنودی رهبری شدیداً ملی گرای روسیه نسبت به شرایط ورود به کلوب غرب (همان شرایطی که برای هر ملتی بود) چندان طول نکشید، "دمیتری ترنین" (11) بیان می کرد:
«روسیه تنها در صورتی برای پیوستن به غرب تمایل خواهد داشت که چیزی شبیه ریاست کلوب غربی را به دست آورد و بتواند به جایگاه حقیقی خود در جهان در کنار چین و ایالات متحده دست یابد» (12)
امروز، رهبران روس، نه هم گرایی در غرب، بلکه بازگشت به عظمت روسی خاص خود را آرزو دارند.
"لرد پالمرستون" (13) گفته بود که ملت ها نه دوستان دائمی، بلکه منافع دائمی دارند؛ اما ادراکات یک ملت از منافعش ثابت نیست. آنها تغییر می کنند؛ همان گونه که ادراکات از قدرت تغییر می کند. همراه با ظهور قدرت جدید، جاه طلبی های جدید می آیند یا چیزهای قدیمی باز می گردند و این نه تنها درباره روسیه، بلکه برای همه ملت ها صدق می کند. نظریه پردازان روابط بین الملل از قدرت های "حفظ وضع موجود" صحبت می کنند؛ اما ملت ها هرگز به طور کامل راضی نیستند. زمانی که افقی پایان می یابد، افق جدیدی سربرمی آورد. آنچه زمانی تصورپذیر نبود، تصورپذیر و سپس، خواستنی می شود. خواسته به جاه طلبی می رسد و جاه طلبی منافع نامیده می شود. بیشتر ملت های قدرتمند لزوماً ملت های قانع نیستند. آنها ممکن است عملاً کمتر رضایت داشته باشند.
جاه طلبی های روسیه در سال های اخیر، خارج از حلقه های هم مرکز رشد کرده است. در اواخر دهه 90 م و سال های نخست قرن جدید، "پوتین"، نخست وزیری و سپس، ریاست جمهوری را با بازسازی انسجام و ثبات فدراسیون روسیه، از جمله در جمهوری چالشجوی چچن، به دست آورد. او پس از موفقیت در سرکوب شورش در چچن، تلاش برای اعلام مجدد نفوذ روسیه در محیط های سنتی منافع، توانست انرژی روسیه را به بیرون از "خارج نزدیک" (14) و اروپای شرقی هدایت کند.
این امر نیازمند بازگشت از گرایش های غرب گرایانه دهه های گذشته بود. در سال های 2003 و 2004م، هنگامی که حکومت های غرب گرا جانشین حکومت های طرفدار روسیه در اوکراین و گرجستان شدند (موضوعی که تا حدی مرهون حمایت مالی و دیپلماتیک چشمگیر اتحادیه اروپا و ایالات متحده بود)، انشعابات استراتژیک برای روسیه واضح و رنج آور شد. رهبران اوکراین خواهان استقلال بیشتر از مسکو و نیز عضویت در اتحادیه اروپا بودند. رئیس جمهور گرجستان فوراً در پی عضویت در ناتو بود؛ حتی جهتگیری مولداوی کوچک نیز غرب گراتر شد. دولت های بالتیک (لیتوانی، استونی و لاتویا) همراه با جمهوری های شوروی سابق کمربندی از دولت های بالقوه و مستقل غرب گرا را طی مرزهای غربی روسیه از بالا تا پایین شکل دادند. آنچه غرب "انقلابات رنگین" (15) نامید ("انقلاب نارنجی" (16) در اوکراین، "انقلاب رز" (17) در گرجستان، "انقلاب لاله" (18) در قرقیزستان) موجب شد تا روس ها نسبت به از بین رفتن نفوذشان در "خارج نزدیک" عصبانی باشند. (19)
البته، در دوره ای، روس ها نسبت به این پیشرفت ها تسامح نشان دادند؛ شاید به این دلیل که هیچ شانسی نداشتند؛ اما امروزه اوضاع متفاوت است. با تحمل شکست در جلوگیری از پیوستن دولت های بالتیک به ناتو و اتحادیه اروپا، مسکو در بازداشتن اوکراین و گرجستان نسبت به عضویت و یا حتی دعوت به عضویت در سرازیری است. اکنون، روسیه هم پیمانان سابقش را در پیمان ورشو از دست داده است؛ بنابراین، در مقابل اتحادی که امریکا آن را رهبری می کند، به دنبال بیرون کشیدن یک منطقه ویژه امنیتی درون ناتو، با یک وضعیت دارای مرتبه پایین تر برای کشورهایی که به عنوان جبهه های استراتژیکیش شناخته می شوند، می باشد. این انگیزه اولیه مخالفت روسیه با برنامه دفاع موشکی آمریکا در جمهوری چک و لهستان است. دلیل این امر ترس روس ها از مکان های احتمالی نیست که ممکن است روزی قابلیت ضربه هسته ای شان را تهدید کند. پوتین پیشنهاد جایگزینی مکان هایی را در ایتالیا، ترکیه یا فرانسه کرده است. او می خواهد لهستان و دیگر اعضای شرقی ناتو را به منطقه خنثای استراتژیک برگرداند.
اکنون، روسیه به دنبال چیزی است که قدرت های بزرگ همواره در پی آن بوده اند؛ حفظ نفوذ برتر در مناطقی که برای آنها مهم است و جلوگیری از نفوذ دیگر قدرت های بزرگ، موفقیت روسیه در استقرار تفوق منطقه ای، مانند دیگر قدرت های بزرگ، جاه طلبی هایش را گسترش خواهد داد. ایالات متحده در پایان قرن نوزدهم، با آنکه خود را قدرت مسلم در نیم کره غربی نشان داد، باز هم راضی نبود و به افق های جدیدی در آسیای شرقی و پاسیفیک می اندیشید؛ تصویری که امروزه روسیه از خود دارد: تصویر قدرتی جهانی با منافع جهانی و حوزه نفوذ جهانی.
هرچند روسیه و اتحادیه اروپا همسایگان جغرافیایی هستند، از نظر جغرافیایی، در سده های متفاوتی زندگی می کنند. اتحادیه اروپا قرن بیست و یکم با جاه طلبی با شکوهش برای فرا رفتن از سیاست قدرت و هدایت جهان به سوی نظم بین المللی جدید مبتنی بر نهادها و حقوق، با روسیه ای روبروست که قدرتی بسیار سنتی و قرن نوزدهمی است که سیاست قدرت کهنه را تمرین می کند. باید یادآور شد که هر دو را در تاریخ هایشان شکل داده اند. روح پست مدرن و "فراملی" (20) اتحادیه اروپا، پاسخ کشورهای این قاره به منازعات مخوف قرن بیستم بود، آنگاه که ناسیونالیسم و سیاست قدرت دوبار این قاره را ویران کردند. از طرف دیگر، گرایش های سیاست خارجی روسیه با شکست "سیاست فراملی" بعد از فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفت؛ در واقع، کابوس های اروپا در دهه 30 م همان کابوس های روسیه دهه 90 م بود. اکنون، اروپا پاسخ مشکلاتش را در فرارفتن از دولت-ملت و قدرت می بیند. برای روس ها، تنها راه حل احیای خودشان است. (21)
بنابراین، زمانی که موجودیتی قرن بیست و یکمی، همچون اتحادیه اروپا با چالش قدرتی سنتی مانند روسیه روبه رو می شود، چه رخ می دهد. پاسخ در سال های آتی نمایان خواهد شد؛ اما نشانه های منازعه قبلاً نمایان شده اند: در تقابل های دیپلماتیک بر سر کوزوو، اوکراین و ساتونی در منازعات بر سر خط لوله های نفت و گاز؛ در مبادلات کثیف دیپلماتیک بین روسیه و بریتانیای کبیر؛ و در بازگشت تمرین های نظامی روسیه، که از جنگ سرد نظیر آن مشاهده نشده است.
اروپاییان بیمناک هستند و برای آن نیز دلیل دارند. ملت های اتحادیه اروپا در دهه 90م، شرط بندی بزرگی کردند. آنها بر سر نظم جدید جهانی، درباره تقدم ژنواکونومیک بر ژئوپلتیک شرط بستند، در این باره که یک اقتصاد اروپایی مولد و عظیم به منزله وزنه ای برابر با ایالات متحده و چین رقابت خواهد کرد. آنها بیشتر حاکمیت سیاسی و اقتصادی شان را برای تقویت نهادهای اتحادیه اروپا در بروکسل اعمال کردند، بودجه های دفاعی شان را کاهش دادند و مدرنیزه کردن ارتش های خود را با برآورد بهینه بودن قدرت نرم (22) نسبت به قدرت سخت کند کردند. (23) آنها باور داشتند که اروپا الگویی برای جهان خواهد شد و در جهانی که از اتحادیه اروپا الگوبرداری شده است، این قاره، قوی خواهد شد.
برای مدتی، چنین به نظر می رسید قدرتمندی عامل تعیین کننده ای بود. اتحادیه اروپا نیروی جذب کننده نیرومندی را به ویژه بر دولت های پیرامون اعمال کرد. این جزیره ای با اندازه قاره ای نسبتاً باثبات، در اقیانوس متلاطم جهانی بود. در کنار درمانده شدن روسیه، کشش اروپا، همراه با وعده تضمین امنیتی امریکا، تقریباً هر ملتی را در شرق به سوی مدار غربی کشاند. در کنار دولت های بالتیک، ملت های پیمان سابق ورشو، با هدایت لهستان و مجارستان و جمهوری چک به اتحادیه اروپا وارد شدند. نیروی کششی اروپا به سیاست در گرجستان، اوکراین و نیز ترکیه شکل داد و درخواست "امپراتوری داوطلبانه" (24) لیبرال اروپا بی پایان به نظر می رسید.
هرچند در سال های اخیر، گسترش امپراتوری داوطلبانه کند شده است، گسترش اتحادیه اروپا به بیست و هفت عضو برای اعضای اصلی این اتحادیه توان فرسا بوده است. برای ترکیه با هشت میلیون جمعیت مسلمانش، دورنمای مشخصی وجود دارد، اما توقف در گسترش اتحادیه اروپا تنها به ترس از ترک ها و "لوله کش لهستانی" (25) مربوط نیست. هنگامی که اتحادیه اروپا به دولت های بالتیک و پیمان ورشوی سابق کشیده شد، نه تنها کشورهای شرقی جدید، بلکه یک مشکل جدید شرقی را نیز به دست آورد؛ البته، این مشکل قدیم اروپا بود: دعوای کهنه بین روسیه و همسایگان نزدیکش. در واقع، هنگامی که اتحادیه اروپا لهستان و خصومت سوء ظن این کشور را نسبت به روسیه (و نسبت به آلمان) بلعید و به بالتیک وارد شد، ترس نسبت به روسیه و اقلیت بزرگ جمعیت روس درون مرزهایشان نیز آغاز شد.
این مشکلات تا زمانی کنترل کردنی به نظر می رسید که روسیه در حال طی مسیر پست مدرن و هم گرایانه اش یا دست کم، دچار ضعف، فقر و مشکلات داخلی بود؛ اما با بازگشت روسیه به جست و جو و تلاش برای احیای شأن قدرت بزرگ بودن، از جمله برتری در حوزه های سنتی نفوذش باعث می شود تا اروپا خود را در موقعیت ناخواسته و غیرمنتظره رقابت جغرافیایی ببیند. این موجودیت بزرگ قرن بیست و یکمی، از راه گسترش، خود را در رویارویی با قدرت بزرگ قرن نوزدهمی درگیر کرده است.
اروپا ممکن است برای پاسخ به مشکلی، که هرگز رویارویی با آن را پیش بینی نکرده است، به خوبی تجهیز نشده باشد؛ در واقع، ابزارهای پست مدرن سیاست خارجی اش برای رویارویی با چالش های ژئوپلتیکی سنتی تر طراحی نشده اند.
سیاست خارجی گسترش [اتحادیه اروپا] تا حدی به دلیل روسیه متوقف شده و شاید برای همیشه از حرکت باز ایستاده است. اکثریت اروپای غربی از وارد کردن اروپای شرقی به اتحادیه، پشیمان شده اند و بعید است که با پذیرش دولت هایی، مانند گرجستان و اوکراین در پی تقابل بیشتر با روسیه باشند.
اروپا نه از نظر نهادی و نه از نظر فطری، آماده نمایش نوعی از بازی های ژئوپلتیکی در خارج نزدیک روسیه که این کشور به بازی آن تمایل دارد، نیست. خلاف نیروی جذب کننده نیرومند اروپا، روسیه با کاربرد صورت های کهنه قدرت برای تنبیه یا سرنگون کردن رهبران غرب گرا، واکنش نشان داد. این کشور، تحریمی کلی را در زمینه تجارت با گرجستان تحمیل؛ به طور ناگهانی، تأمین نفت برای لیتوانی، لتونی و بلاروس (روسیه سفید) را انکار؛ تأمین گاز برای اوکراین و مولداوی را قطع؛ و استونی را با تعلیق حمل و نقل ریلی و حمله سایبر (26) بر سیستم رایانه ای حکومتی اش در اختلاف بر سر یک یادبود جنگی شوروی، تنبیه کرد. رئیس جمهور فرانسه، "نیکولاس سارکوزی"، به صراحت بیان کرد: روسیه در حال تحمیل بازگشتش به صحنه جهانی از طریق بازی کردن با دارایی هایش - به طور ویژه نفت و گاز - با یک سبعیت خاص است. (27) این ابزارهای سیاست خارجی هستند که اتحادیه اروپا احتمالاً نمی تواند به کار گیرد؛ حتی اگر برخی از اعضایش آن را بخواهند. (28)
اتحادیه اروپا با کاربرد ابزارهای نظامی از سوی روسیه زورآزمایی نخواهد کرد. مسکو از جنبش های جدایی طلب در گرجستان حمایت، نیروهای نظامی اش را در سرزمین گرجستان و مولداوی حفظ و تهدید می کند که به طور کامل، از پیمان "سی.اف.ای" (29) - که به دهه 90 م باز می گردد- عقب نشینی می کند؛ به گونه ای که برای به کارگیری نیروهایی، که در بالا و پایین جبهه غربی اش لازم است، آزادتر خواهد بود؛ حتی وزیر دفاع فنلاند نگرانی خود را از این موضوع اعلام کرد که بار دیگر "نیروی نظامی" به "عنصری کلیدی" در چگونگی "اداره روابط بین المللی اش" تبدیل شود. (30) نگاه اروپاییان به طور فزاینده ای نسبت به قدرت بزرگ واقع در مرزهای شرقی شان و تسلیحاتی که این کشور برای تعقیب منافعش به کار می گیرد، تیره و تار است؛ (31) اما آیا اروپا چاقویی به منظور یک نبرد و دست و پنجه نرم کردن (32) (با روسیه) رو خواهد کرد؟
تصور این نکته دشوار نیست که در طول خط گسست یورو - روسی، لرزش ها به سوی رویارویی در حال فوران است. بحران بر سر اوکراین، که خواهان عضویت در ناتوست، می تواند خشم روسیه را برافروزد. منازعه بین حکومت گرجستان و نیروهای جدایی طلب در آبخازیا و اوستیایی جنوبی، که روسیه از آن حمایت می کند، می تواند منازعه نظامی بین تفلیس و مسکو را شعله ور کند. اگر روسیه در اوکراین و گرجستان بازی دشواری را نمایش دهد، واکنش ایالات متحده و اروپا چه خواهد بود؟ پاسخ این است که آنها نمی توانند هیچ کاری انجام دهند. اروپای پست مدرن به دشواری می تواند به منازعه با قدرتی بزرگ بیندیشد؛ بنابراین برای پرهیز از آن گام ها ی بزرگی برخواهد داشت. از آنجا که ایالات متحده به شدت خود را در خاورمیانه درگیر کرده است. رغبتی برای توجه به روسیه ندارد، با این حال، روسیه ای که با اوکراین و گرجستان رویا رو شده است، در جهان جدید یا حتی جهان بسیار قدیمی مرجع تقلید خواهد شد. همان گونه که تحلیلگری سوئدی بیان کرده است:
«ما در یک عصر ژئوپلتیکی جدید هستیم؛ بنابراین، نمی توانید طور دیگری وانمود کنید.» (33)
چگونه ادراکات و انتظارات عصر پس از جنگ سرد معکوس شدند؟ در دهه 90م، دموکراسی ها انتظار روسیه ای ثروتمند را داشتند که در داخل و خارج، لیبرال تر باشد؛ اما از دیدگاه تاریخی، گسترش تجارت و ثروتمند شدن ملت ها لزوماً، هارمونی جهانی بزرگ تری را ایجاد نکرد و تنها به رقابت جهانی بزرگ تر دامن زد. در پایان جنگ سرد، این امید بود که ملت ها هم گرایی اقتصاد را به منزله بدیلی برای رقابت ژئوپلتیکی تعقیب کنند؛ یعنی به دنبال قدرت نرم اشتغال اقتصادی و رشد اقتصادی به منزله یک بدیل برای قدرت سخت توانمندی نظامی یا رویارویی ژئوپلتیکی، باشند؛ اما ملت ها نیازی به انتخاب نداشتند. پارادایم دیگری وجود داشت که می توان آن را "ملت ثروتمند، ارتش قدرتمند" نامید که شعار ژاپن عصر میجی در پایان قرن نوزدهم بود. ملت ها در پی هام گرایی و پذیرش نهادهای غربی هستند؛ البته، نه به منزله دست کشیدن از مبارزه ژئوپلتیکی بلکه به منزله روشی برای به حرکت درآوردن موفقیت آمیزتر آن.

پی نوشت ها :

1. vladimir puyin
2. Integrationist
3. comprehensive national power
4. world Bank country Brief, 2007.
5. طبق گزارش شورای اروپایی روابط خارجی، "رسیه روابط سیاسی اش را از طریق به کار گماشتن بازرگانان برای لابی کردن به نفع روسیه در کشورهای کلیدی اتحادیه اروپایی تقویت کرده است. کمپانی های تحت کنترل دولت شراکت هایی را با کمپانی های نظیر EON و BASF در آلمان، ENI در ایتالیا، GDF و در مقیاس کمتری توتال TOTAL در فرانسه و گازونی (Gasunie) در هلند شروع کرده اند؛ حتی در متن روابط رو به وخامت با بریتانیا، روسیه به جای سلب مالکیت تصمیم به خرید سهم شل (shell) و بی پی (Bp) در ساخالین دو و کوویکتا (kovykta) گرفته است. گازپروم (Gazprom) شل و بی پی را مجبور به فروش تأسیسات تحت کنترل در پروژه ها را به قیمتی کمتر از قیمت بازار کرده است، اما این کمپانی ها را به منزله شرکای در اقلیت نگاه داشت. یک متخصص روسی به ما بیان داشت که این حبه قند شیرین برای بی پی و شل بخشی از یک تلاش عمدی برای ایجاد لابی طرفدار روسیه بود. این اقدام مؤثر افتاد: طی زمان معامله، تونی هاوارد، (Tony Hayward)، رئیس اجرایی بی پی در مصاحبه با رسانه بین المللی از موضع روسیه دفاع کرد. رک:
Mark Leonard and Nicu popescu, "A power Audit of EU-Russia Relations," report by the European council on Foreign Relation, November 2007, p.15.
6. speech by European commissioner on Trade peter Mandelson, "The EU and Russian our Joint political challenge , "Bologna, Italy, April, 20, 2007".
7. Treaty on conventional Armed Forces in Europe (CFE)
8. Revanchism
م: اصطلاحی است که از دهه 1870م، برای توصیف مرامی سیاسی استفاده می شود که اغلب به دنبال اعاده سرزمین از دست داده طی جنگ است. ریوانشیسم نیرویش را از میهن پرستی و انتقام جویی می گیرد و معمولاً، از طریق عوامل اقتصادی یا جغرافیایی- سیاسی تحریک می شود. ریوانشیسم با ایرادنتیسم Irredentism یا الحاق گرایی نیز مرتبط است.
9. Trenin, Getting Russia Right,p.93.
10. ر.ک:
see sarah E.Mendelson and Theodore p.Garber, " Faling the Stalin Test" "Foreign Affairs 85, no.4 (January/Februry 2006)
11. Dmitri Trenin
12. Dmitri v. Trenin, "Russia Leaves the West," Foreign Affairs 85.no.4 (July/Agust 2006), pp.88-98.
13. Lord palmerston
14. Near Abroad
15. color Revolution
16. orange Revolution
17. Rose Revolution
18. Tulip Revolution
19. Leonard and popescu, "A power Audit of EU-Russia Relations,p.17.
20. post-national
21. Ivan krastev, "Russia vs.Europe: The sovereignty wars,"published on the web site open Democracy, september 5, 2007.
http://www.opendemocracy.net/article/globalisation/instituations-government/russia_europe.
22. soft power
23. Hard power
24. voluntary Empire
25. polish plumber
م: لوله کش لهستانی، عبارتی است که اول بار فیلیپ وال (philippe val) در چارلی هبدو (charlie Hebdo) به کار برد و از سوی فیلیپ دی ویلیرس (philippe de villiers) به منزله کارگران ارزان عمومیت یافت. امروزه این اصطلاح به فوج کارگران ارزان قیمتی گفته می شود که از اروپای شرقی و اروپای مرکزی و حتی دیگر نواحی به اروپای غربی و کشورهای پیشرفته برای یافتن کار مهاجرت می کنند.
26. syber attack
27. speech by president Nicolas sarkozy to the Fifteenth Ambassadors confrence. paris Agust 27, 2007
28. ارزش ها، قوانین داخلی و تمام فلسفه حاکمش "این را" برای اتحادیه تصورناپذیر کرده است تا از تحریم های نفتی، تحریم های نوشیدنی یا حمل و نقل وتجارت استفاده کند؛ زیرا، در چنین وضعیتی، گرجستان و مولداوی نیز تحت تاثیر قرار می گیرند.
Leonard and popescu, "A power Audit of Eurussia Realation, p.27.
29. CFE Treaty
30. John vinocur, "scandinavia concern? Russia, Russia, Russia, international Herald Tribune, october 2.2007, p.2.
31. برای نمونه، در فرانسه و آلمان، تقریباً، دو سوم از آنهایی که در سال 2007 م رای دادند، نگرش "نامطلوبی" به روسیه داشتند. ر.ک گزار:
pew Global Attitudes project, "Global unease with Major world powers," released on june,27, 2007, p.73.
32. knife fight
33. نقل شده در:
Quoted in vinocur, "scandinavia s concern Russia, Russia,Russian, p.2.

منبع: کاگان، رابرت؛ (1390) بازگشت تاریخ و پایان رؤیاها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی